ماهی مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسته شد وخوابیـــد . دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب.



 

 
این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند. دوستشون داریم و دوستمون دارند ولی ما رونمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین رفتار را با ما می کنند.



 

 

 

راستی انگیزه این بابا از نوشتن این مطالب چیه ؟
عزیز! تو برای این که بچه غذا بخوره باید براش میل ایجاد کنی!
این طرف ، چی تو فکرش بود که اون حرفو به من گفت ؟
گوینده تلوبزیون : ببخشید انگیزه شما از شرکت در این امر خیر چیه ؟
انگیزه شما از خواندن این مطالب چیست ؟
به نظر می رسد این نوع سوال ها پایانی نداشته باشد . جالب این است که برای هر یک از موارد بالا پاسخی ارائه می شود ، بعضی از پاسخ ها کلیشه ای هستند ، برخی پاسخ ها به دلمان نمی نشیتد و برخی پاسخ ها را می پذیریم .
در یک ارتباط ما درصددیم به کشف انگیزه فرد مقابل بپردازیم! و نکته مهم این است که آن چه که پذیرفته می شود ، چیزی است که خودمان تصویر می کنیم نه آن چیزی است که فرد مقابل می گوید !
برگردیم به خودمان ، چند سوال از خودمان بکنیم . انگیزه من برای ازدواج چیست ؟ انگیزه من برای ادامه تحصیل چیست ؟ انگیزه من برای رفتن به سرکار چیست ؟ انگیزه من برای غذا دادن به حیوانات چیست؟ ... ما می توانیم سوال های زیادی مربوط به گذشته ، حال و آینده در مورد انگیزه از خودمان بپرسیم .
این کار را بکنید ، باور کنید بیش از چند دقیقه وقت نمی گیرد ، فرار نکنید ! جواب خودتان را بررسی کنید . فکر می کنم اگر این کار را بکنید ، چیز مهمی را کشف خواهید کرد !
باهم به یک سوال مشترک انسان ها بپردازیم . انگیزه شما یرای ازدواج چیست؟ یا چه بود؟
در پاسخ های شما ، احتمالا واژه هایی چون : غریزه ، میل ، کشاننده ها ، نیاز ، نیت ، اراده و یا الزام وجود دارد. اندکی بیاندیشید ! آیا واقعا انگیزه شما همین است ؟ ( یا بوده است؟)
به نظر می رسد که واقع امر برای خودمان هم مبهم باشد! چند بار در زندگی رفتار یا گفتاری داشته اید که بعد ناچار شده اید که به توضیح و اصلاح بپردازید؟ برای مثال از کلام شما کسی رنجیده است ! و بعد شما اصلاح کرده اید که نظرتان خیر بوده است نه آزردن ؟ با خودتان رو راست باشید ! آیا واقعا چنین بوده؟
گمان می کنم که دیگر دارم آزارتان می هم ! ما برای برقراری ارتباط به حدس زدن انگیزه خود و مخاطبمان نیاز داریم .
پژوهش ها بیانگر آن هستند که انگیزه های انسان از منابع گوناگون منشا می گیرند . و معمولا مردم انگیزه ای را بیان می کنند که جامعه پسند تر است و این الزاما مهمترین منشا نیست !
پس انگیزه را حدس بزنید ، اما به آن قطعیت ندهید . ذهنتان را باز نگاه دارید و انگیزه های دیگر را نیز ببینید .

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام به دوستای گلم

من اومدم ............از کربلا............قبول حق

خیلی خوش گذشت جای همتون رو اونجا خالی کردم

ایشالله روزی تک تک شما خوبان باشه که مشرف بشید

اونجا یه خانم مسن همسفرمون بود که چندمین بارش بود     می یومد

یه بار که بهش گفتم خوش به حالت که اینقدر می یای کربلاخیلی قشنگ جوابمو داد گفت:

زیاد مهم نیست که چندین بار بیای مهم اینه که تاثیرات زیارت رو تو خودت حفظ کنی و ازش استفاده کنی و دستاورد سفر همینه و بس

واقعا راست می گه ما هممون تا حالا کلی موقعیت خوب داشتیم که به راحتی ازش رد شدیم و نکات قشنگشو واسه روزای دیگه تو ذهنمون ذخیره نکردیم

حالا تو اگه همین الان بخوای یه موقعیت خوبتو یادآوری کنی و از یه نکته اش استفاده کنی چی به ذهنت می یاد

 خداییش همین الان به یکیش فکر کن...............خواهشا طلایی باش

 

دوستان عزیز سلام

فردا ایشالله دارم می رم کربلا

گرچه اصلا آمادگیشو ندارم ولی شما دعا کنید بتونم استفاده کنم

دعاگوی همه شما عزیزان هستم

به مدت 10 روز پست جدید نمی ذارم و همین الان پیشاپیش شهادت امام جعفر صادق (ع)،رئیس مکتب شیعی رو تسلیت میگم

ایشالله برگشتم در خدمتتون هستم

 

ا

این مطلب رو واسه اونایی می ذارم که همیشه بهم لطف دارن و با نظرات ،انتقادها وپیشنهادهاشون همراهیم می کنن 

مثل همونایی که همین الان که اینو خوندن می فهمن با خودشونم

ممنون از همتون


هنگامی که ازرفتن به دنبال چیزهای غلط دست بردارید، به چیزهای درست این شانس را می دهید که به شما برسند ! شاید با تغییر اندکی که در نگرش خود می دهیم بتوانیم زندگی جدیدی را َاغاز کنیم ...


ماریا رابینسون یک بار گفت :" کسی نمی تواند برگردد و از نو شروع کند ، اما هرکسی می تواند امروز شروع کند و پایان دیگری بسازد " و واقعا که درست است !!!! اما قبل از اینکه این پروسه تغییر را شروع کنید ، باید انجام کارهایی که شما را عقب نگه می دارد را متوقف کنید .اینها همان بلاهایی هستند که ما خودمان سرخودمان می آوریم و مانع موفقیت خود می شویم:


1. وقت تلف کردن با افراد نادرست را متوقف کنید -

 

زندگی بسیار کوتاه تر ازآنست که وقتتان را با افرادی بگذرانید که شادی درونتان را نابود می کنند و شما را نامید می کنند .

2. دست ازفرار کردن ازمشکلات بردارید-
با مشکلات رودررو شوید ، این کار آسانی نیست .ما قرارنیست که فورا قادر به حل مسایل باشیم ،ما اینگونه ساخته نشده ایم ، در واقع ما ساخته شده ایم تا ناراحت و ناامیدشویم ،آسیب ببینیم ودچار لغزش شویم و حتی شکست بخوریم . چون که این هدف زیستن است : رویارویی با مشکلات ،یادگرفتن ،سازگارشدن و حل آنها در طول زمان. این چیزیست که مارا تبدیل به چیزی می کند که باید بشویم .

3. به خودتان دروغ نگویید-
شما می توانید به دیگران دروغ بگویید اما به خودتان نه !!! زندگی ما تنها زمانی بهتر می شود که فرصت ها را دریابیم و اولین و سخت ترین چیز آنست که با خودمان صادق باشیم .

4. خودتان رادر اولویت دوم قرار ندهید -
شاید چیزی یا کسی باشد که به خاطر آن خواسته اصلی خود را رها کرده اید ،به خواسته درونیتان توجه کنید وکاری را انجام دهید که واقعا می خواهید .

5. .سعی نکنید کسی باشید که نیستید-

بزرگترین چالش درزندگی آنست که خودتان باشید، آن هم در جهانی که مدام در تلاش برای تغییر شماست .همیشه کسی هست که زیباتر ،باهوش تریاجوان ترباشد ،اما آن شما نیستید ،خودتان را تغییر ندهید تا شمارا دوست داشته باشند ،خودتان باشید ،کسانی هستند که خود واقعی شمارا دوست داشته باشند .

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب

   یک معلم در نیویورک تصمیم گرفت دانش آموزان سال آخری دبیرستانی را با بیان اهمیتی که هر یک از آنها داشتند تجلیل کند. او با استفاده از فراینده ایجاد شده توسط Halice Bridges از Del Mar ،کالیفرنیا، دانش آموزان را یکی یکی به جلوی کلاس فراخواند. ابتدا از اهمیتی که هر دانش آموز برای او و کلاس داشت سخن گفت و سپس به هر یک روبانی آبی هدیه داد که با حروف طلایی روی آن نوشته شده بود "اینکه من چه کسی هستم اهمیت دارد"...

ادامه مطلب


 

 

انسان موجود پیچیده ای با نیازهای متعدد است. به هر کدام از این نیازها بی توجهی شود نقصانی ایجاد می شود که بالاخره در جایی خود را نشان خواهد داد. نیازهای انسان از طریق ناخودآگاهی او در رویاها و در آثار هنری اش به او یادآوری می شوند. این یادآوری کاملا سمبولیک است. مجموعه تصاویری که در رویا یا نقاشی میبینیم یک معنای ظاهری دارند و چند لایه معنای عمیق باطنی در آنها نهفته است. کشف رمز نمادها در روانشناسی تحلیلی صورت می گیرد

 

 

 

آیا شما هم فرد کمال گرایی هستید؟؟؟


ـ آیا شما هم هموار فکر می کنید آن کسی که می خواهیم باشید نیستید؟
ـ آیا احساس می کنیم کارهایی که به اتمام رسانده ایم به اندازه کافی خوب نیستند؟
ـ آیا نوشتن مقالات و طرحها را با اهداف انجام دقیق آنها به تعویق می اندازیم ؟
ـ آیا احساس می کنیم کارها را باید صد در صد درست انجام دهیم و در غیر این صورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستیم؟
اگر چنین باشد در آن صورت ما به جای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن داریم.

 


● کمال گرایی:
به افکار و رفتار های خود تخریب گرانه ای اشاره می کند که هدف آنها رسیدن به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ‍ به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته می شود.
به هرحال مطالعات اخیر نشان می دهند نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت می شود. آرزوی کامل بودن ‍ ، هم احساس رضایت از خودمان را از ما می گیرد و هم ما را به اندازه سایر مردم ( کسانی که اهداف واقع گرایانه دارند ) ، در معرض ناکامی قرار می دهد.


● علل کمال گرایی
اگر ما فردی کمال گرا باشیم ،‌احتمالا در کودکی یاد گرفته ایم دیگران با توجه به میزان کارآییمان در انجام کارها به ما بها می دهند در نتیجه آموخته ایم در صورتی ارزشمندیم که مورد قبول دیگران واقع شویم ( فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهیم ) ،‌ بنا بر این عزت نفس ما ، بر اساس معیارهای خارجی پایه ریزی شده است . این امر می تواند ما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. در نتیجه تلاش برای حمایت از خودمان و رهایی از اینگونه انتقادات ، سبب می گردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانیم . بعضی از احساسات ‍، افکار و باورهای منفی ذیل ،‌احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:
● ترس از بازنده بودن:
افراد کمال گرا ،‌غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.
● ترس از اشتباه کردن :
افراد کمال گرا ،‌غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند . موضع آنها در زندگی ،‌حول و حوش اجتناب از اشتباه است . کمال گراها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست می دهند.
● ترس از نارضایتی :
افراد کمال گرا ،‌ در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند ، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت می گردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی می باشد.
● همه یا هیچ پنداری :
افراد کمال گرا، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسانیدن یک کار بطور متوسط ، هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا در دیدن دورنمای موقعیت ها دچار مشکل هستند. برای مثال ،‌ دانش آموزی که همیشه نمره (A) داشته ، در صورت گرفتن نمره (‌ B ) بر این باور است که - که من یک بازنده کامل هستم-
● تاکید بسیار بر روی بایدها :
زندگی کمال گرا غالبا بر اساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها به خدمت گرفته می شود . افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی باید ها بندرت بر روی خواسته ها و آرزوهای خود حساب می کنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند:
افراد کمال گرا مشاهدات خود را به گونه ای جمع آوری می کنند که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست می یابند . در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان نا پذیر و ناکافی تلقی می کنند.
● شما چطور ؟ 

 

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/09/05/100955302788.jpg
ادیسون در سنین پیری پس از اختراع لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد... این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!! من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!! چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد...! در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود.

آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد

واقعا زیبا بود امیدوارم شما هم نتیجه اخلاقی ازش گرفته باشید.

تعداد صفحات : 12