خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمی شود، 
تنها كسی است كه با دهان بسته هم می توان صدایش كرد،
 با پای شكسته هم می توان سراغش رفت، 
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمی دارد،
 تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند، 
وقتی همه پشت كردند آغوش می گشاید،
 وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
 و تنها سلطانی است كه دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه كردن.
 خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم......

 



حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،
آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
"این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید، به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه  می‌رسد".

مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند.

پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم.

در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."

او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."  این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.

خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند.

خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد.

خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.

بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که
فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند
و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.

بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید.

دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد.

بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.

بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم
و اصل کارراازدست ندهیم



دیدین یه بچه  خیلی کوچیک زمین میخوره تصمیم میگیره بخنده یا گریه کنه به دیگران نگاه میکنه؟!
شمام وقتی زمین میخورین تصمیم میگیرین که ناراحت بشین یا نه؟!

در ما این امکان هست که خیلی چیز ها رو ناخودآگاه کنیم و به کنترل خودکار بسپریم که خوب هم هست چون اگه نبود نمیتونستین هم راه برین هم با موبایل حرف بزنین.
اما برچسب زدن به اتفاقها رو خودکار نکنین..!!
بیاین مثل همون زمانی که کودک بودیم ، اتفاق برامون اتفاق باشه و خودمون تصمیم بگیریم بخندیم یا گریه کنیم.
مثل کودکی، اتفاق جدید میتونه برامون جالب و شگفت انگیز باشه و یه تجربه ، نه الزاما خوب یا بد


با آدم ضعیف تر از خودتون تا حالا پینگ پونگ بازی کرده اید؟

منظورم اینایی هستن که تازه راکت بدست شده اند و چند ساعتی مربی داشته

اند و تازه از استایل والیبال اومده اند تو تنیس روی میز (با راکت اسبک میزنند)

خیلی عجیبه که اینها چون بد بازی میکنند ، نمیتونی ببریشون و اصلا هم مهم

نیست مهارتت ! طرف عملا یه بازی دیگه میکنه و توهم زده که پینگ پونگ داره

بازی میکنه...من و تو هم عملا تو این توهم وقتمون حروم میشه واتفاق بدتر اینه که وقتی با یه آدم حسابی میشینی پای بازی میبینی مهارتت خیلی کم شده و طول میکشه تا برسی به سطح بازی اصلی خودت!

اینها را نوشتم تا بگم حرف اصلیم را

وقتی با یه آدم کم فهم معاشرت میکنی یا آدمی که خودش را به نفهمی میزنه

وقتی با یه آدم خاله زنک دم به دم میشی

وقتی با آدم احمق دمخور میشی که قضاوتهای عجیب غریب و خرافی داره و تحملش میکنی ،

وقتی با یه آدم روبرو میشی که دغدغه هایش) مسکن ورستوران و لباس برند و(!...

دیگه انتظار نداشته باش که

از حروم شدن وقتت غصه بخوری

از درجا زدنت هم خجالت نمیکشی

از تجمع برنامه ای نصفه عمل شده و کارهای نیمه تمامت هم ککت نمیگزه

از نخواندن آخرین مقاله تخصصی رشته ات ، بهت بر نمیخوره

یا ندیدن فلان دانشمند و بلد نبودن مفاهیم بلند حافظ و مولوی و ....دردت نمیاره

اينجوري ميشه كه بی غیرت میشی عزیزم

مثل یه بزرگمرد از این وضعیت بیا بیرون و نذار

زنده به گور بشی و بشی یه مرده متحرک...

دکتر علیرضا شیری


"

مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند . وقتی می خواست وارد شود،در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضنون:
 از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت
 شدگان
.
 ملا از درب دعوت شدگان وارد شد. در انجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر :
از
 این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند.
ملا طبعا از درب دو می وارد شد. ناگهان خود را در کوچه
 دید،همان جایی که وارد شده بود
.


این داستان حکایت زندگی ماست.
کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم(رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه    می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود ، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم.
روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست.
عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است. اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد.حساب و کتاب دارد . اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود .اگر رابطه ای سود آور نباشد آن را ادامه نمی دهیم.


چه ستمگر است انکه از جیبش به تو می بخشد،تا از قلب تو چیزی بگیرد

 

1_ یک فهرست از اسامی کسانی که بسیار دوستشان دارید تهیه کنید و نام خودتان را بالای آن قرار دهید.

2_ علاقه مندانه از دیگران تقاضای کمک کنید.

3_ با خوردن یک عدد شیرینی مورد علاقه تان به خود انرژی بدهید.به گردش بروید و برای خودتان یک عدد موز بخرید.

4 - بگذارید چشمانتان از تماشای تصویر ماه بر سطح آرام و زیبای آب لذت ببرد.

5_ساعت خود را روی لحظات سحرگاه تنظیم کنید و برای تماشای تصویر خورشید از خواب برخیزید.

6_در فصل پاییز بر یک دریاچه با یک قایق تفریحی پارو بزنید و از تماشای منظره رنگ به رنگ شدن برگها لذت ببرید.

7_ دنیای خود را با کاشتن گلها , درختان , سبزیجات و کندن علفهای هرز شادتر کنید.

8_ یک مهمانی ترتیب بدهید که یاد آن سالها در ذهن شما باقی بماند.

9_ خودتان را برای انجام درست کارها تحسین کنید.

10_ تمام معجزه هایی را که در زندگیتان رخ داده است , بشمارید.بدانید که حتی معجزه های بیشتری در راه است.

_آهنگ حزن انگیزتان را زیر دوش آب زمزمه کنید و کلیه افکار منفی را از ذهن خود دور سازید.

12_تصمیم بگیرید و عمل کنید تا دوباره در جریان زندگی قرار بگیرید.

13_یاد بگیرید که از با خود بودن لذت ببرید به طوریکه دیگر هیچگاه احساس تنهایی نکنید.

14_قدیمی ها درست می گفتند.لازم است که یک روز از تجربیات آنها استفاده کنید.

15_به نزدیکترین مکان مقدس بروید و شمعی را روشن کنید.آنگاه برای خودتان دعا کنید.

16_افکار مثبت و دوست داشتنی تان را به مخالفان خود نیز منتقل کنید.

17_اگر از مخالفان سرسخت خود هستید افکار مثبت را در ذهنتان پرورش دهید.در ابتدا ممکن است احساس مسخره ای به شما دست دهد اما فقط پس از گذشت چند روز تفاوت بسیاری را درک خواهید کرد.

18_خودتان را دست کم نگیرید.تمام خصوصیات خوبتان را به خود متذکر شوید.

19_اگر یکی از آن انسانهای شجاع هستید با کار کردن بر روی نقاط ضعف خود درونتان را تغییر دهید.

20_توجه خود را بر روی نکات مثبت زندگیتان معطوف سازید نه بر نکات منفی !



مراجع زنگ میزند...
پاسخ: به خط مرکز روانپزشکی ما خوش آمدید...
اگر دچار اختلال وسواس هستید، لطفا شماره 1 را مکررا فشار دهید،
اگر مشکل وابستگی دارید، به یک نفر بگویید تا شماره 2 را برای شما فشار دهد،
اگر اختلال شخصیت چندگانه دارید، اعداد 3 و 4 و 5 و 6 را فشار دهید،
اگر اختلال سوئ ظن و پارانویا دارید، ما خود می دانیم مشکل شما چیست؛ شما در جای خود بمانید، ما خودمان تماس شما را رد میکنیم،
اگر اسکیزوفرنی دارید، به دقت به صدای آرامی که به شما شماره لازم را می گوید گوش فرا دهید،
و اگر افسرده هستید، فرقی نمیکند که کدام شماره را بفشارید؛ کسی پاسخگوی شما نخواهد بود!!!!