یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند. نیمه شب هلمز بیدار می شه و واتسن رو هم بیدار می کنه. بعد ازش می پرسه: "واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟".

      واتسن هم شروع می کنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و می گه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنن. که در اینجا هلمز میگه: "واتسن عزیز اولین نتیجه ای که باید می گرفتی اینه که: چادر مارو دزدیدند!!!! "...

تعداد صفحات : 12

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد