انسان موجود پیچیده ای با نیازهای متعدد است. به هر کدام از این نیازها بی توجهی شود نقصانی ایجاد می شود که بالاخره در جایی خود را نشان خواهد داد. نیازهای انسان از طریق ناخودآگاهی او در رویاها و در آثار هنری اش به او یادآوری می شوند. این یادآوری کاملا سمبولیک است. مجموعه تصاویری که در رویا یا نقاشی میبینیم یک معنای ظاهری دارند و چند لایه معنای عمیق باطنی در آنها نهفته است. کشف رمز نمادها در روانشناسی تحلیلی صورت می گیرد
کلمه ها بر احساسها و اندیشه ها تاثیر می گذارند
احساسها بر افکار و کلمه ها مؤثرند
اندیشه ها بر کلمه ها و احساسها تاثیر می گذارند
بگوییم : از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
نگوییم : ببخشید که مزاحمتان شدم
بگوییم : در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود
نگوییم : گرفتارم
بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
نگوییم : دروغ نگو
بگوییم : خدا سلامتی بده
نگوییم : خدا بد نده
بگوییم : هدیه برای شما
نگوییم : قابل ندارد
بگوییم : با تجربه شده
نگوییم : شکست خورده
بگوییم: قشنگ نیست
نگوییم : زشت است
بگوییم: خوب هستم
نگوییم: بد نیست
بگوییم : مناسب من نیست
نگوییم : به درد من نمی خورد
بگوییم : با این کار چه لذتی می بری؟
نگوییم : چرا اذیت می کنی؟
بگوییم : شاد و پر انرژی باشید
نگوییم : خسته نباشید
بگوییم: من
نگوییم: اینجانب
بگوییم: دوست ندارم
نگوییم: متنفرم
بگوییم: آسان نیست
نگوییم: دشوار است
بگوییم : بفرمایید
نگوییم : در خدمت هستم
بگوییم : خیلی راحت نبود
نگوییم : جانم به لبم رسید
بگوییم : مسئله را خودم حل می کنم
نگوییم : مسئله ربطی به تو ندارد
امسال از خودتان بپرسید چرا در سال گذشته به برخی از آرزوهایتان نرسیدهاید؟ موانع رسیدن به آرزوها و خواستهها را بیابید و آنها را از سر راه بردارید.
مانع اول: پراکندگی
حتماً درباره لیزر و کاربردهای آن زیاد شنیدهاید، جالب اینجاست که لیزر همان نور معمولی است فقط مجتمع شده و دلیل خواصش هم همین متمرکز بودن آن است. ذهن ما هم وقتی پراکنده و آشفته است، کاری از دستش برنمیآید و نمیتواند ما را به سمت هدف پیش ببرد، اما وقتی تمرکز آن در یک نقطه جمع میشود قدرت لیزری پیدا میکند و نفوذش چند برابر میشود. ما به خواستههایمان نمیرسیم، چون بر آنها متمرکز نمیشویم، ذهنمان پراکنده است و در لحظه، ممکن است چیز دیگری را طلب کند.
مانع پنجم: عدم تناسب خواسته ظاهری با احساس درونی
مانع دوم: نمیدانم چه میخواهم!
ما به خواستههایمان نمیرسیم چون واقعاً نمیدانیم چه میخواهیم؟ گاهی هم به جای خودمان، اطرافیان، چیزهایی را که میخواهند به ما تحمیل میکنند و چون خواستهها واقعاً مال ما نیستند و ما هم واقعاً آنها را نمیخواهیم، پس عملاً به آنها نمیرسیم
گاهی خواسته خیلی بزرگ، غیر قابل دسترس و غیر واقعی است، گاهی هم این ما هستیم که لیاقت، یا بهتر بگویم آمادگی لازم را نداریم و انگار اصلاً به نفعمان نیست که در آن زمان بخصوص به آن خواسته بخصوص برسیم، پس به آنها نمیرسیم، به همین سادگی!
مانع سوم: خواستههای ناهماهنگ
ما به خواستههایمان نمیرسیم، چون خواستههایمان هماهنگ با ما نیستند، وقتی هم خواستهای هماهنگ با ما نیست انرژی و توان ما را به هدر میدهد، حرکتمان را کند میکند و شاید هم اصلاً ما را از حرکت بازدارد. خواسته باید با علاقه، قابلیت، توانمندی و شرایط زمانی و مکانی ما هماهنگی داشته باشد، نباید کلیشهای، تکراری و تابع مد باشد. وقتی خواسته با ما هماهنگ نیست، به خواستهها نمیرسیم.
یا درخواستتان روشن و مشخص نبوده (یعنی مبهم و غیر واضح بوده) و یا به اندازه کافی صبر نکردهاید (یعنی زود احساس ناکامی کرده و عجولانه رو به بیقراری آوردهاید)، شاید هم اصلاً دریافت آنچه درخواست کردهاید، صلاحتان نیست، یا به علت هماهنگ نبودن خواسته خود با احساس درونیتان نمیتوانید رسیدن به خواسته را حس کنید، شاید هم با برخورد با کوچکترین مانع دلسرد شده و خواستهتان را رها کردهاید.
شاید هدف و خواستههای ظاهری با احساس درونیتان هم جهت و یگانه نبوده است. ممکن است هدف ظاهری ما در زندگی، مثلاً کسب پول زیاد باشد، اما هدف درونیمان عدم نگرانی بابت بیپولی باشد. در چنین حالتی حتی اگر پول کافی به دست آوریم، از فشار روانی و نگرانیمان درباره بیپولی کم نمیشود. تنها، وقتی درونمان راضی شود، احساس خوشحالی میکنیم.